عمه جون یک پتوی تازه برای عید گرفته بود چون که قرمز بود وویدایی هم قرمز دوست داره . موقع اومدن از خونه ی مادر جون اصرار که من این پتو رو دوست دارم و باید با خودم بیارم خونه و از من هم انکار . در این وسط بابایی پادر میانی کرد و ما پتو رو با خودمان اوردیم خونه . قیافه ی ویدایی .قیافه ی من وبابایی واز توی ماشین این پتو روی پای ویدایی بود واومدیم خونه هم بر خلاف همیشه شیطونی نکرد و روی مبل نشست وپتو رو گزاشت روی خودش . وساکت نشست . . وچون اوردن وگرفتن وسیله از دیگران توی قانون تربیت من نیست. فردا صبح ویدایی رو راضی کردم که باید این پتو رو ببریم به عمه بدیم و مامانی هر وقت یک پتوی قرمز خوشگل دیدم برای شما میخ...